نتایج جستجو برای عبارت :

رفته هایِ عزیز جانمان

متن آهنگ دیوانگی فرزاد فرخ

تمام من برای تو تویی که جان من شدی ز عشق تو چه بی قرارمنترس از این وابستگی از عادت و دلبستگی که بی تو من نفس ندارمتو حق نداری بعد از این دست مرا رها کنی آتش به جانمان زنی به قلب خود جفا کنیدیوانگی کن بیش از این باید که لبریزم کنی دریا به دریا با توام باید که درگیرم کنیدریا به دریا با توام ...
عطر نفس های تو خواب چشمان تو آن همه حرفای تو عهد و پیمان تومرا نگاه کن ببین ای تو ای خوب من از تو من عاشق شدم ای تو محبوب مندریا به د
چند روزی هست که احساس می کنم وبلاگم تبدیل شده به غم نامه :))وبلاگ رو باز می کنم می بینم کلی چیزا های ناجور روی صفحاتش جا خوش کرده ولی اگه نمی نوشتم سبک نمیشدم الان حالم خوبهااا راستی نوروز رو بهتون تبریک میگم پیش پیش ...امیدوارم سالی پر از برکت و شادی و سلامتی داشته باشد و دل آروم و قلبی خوش....چند روزی هست نقش مامان در خانواده رو ایفا می کنم آخه مادرجانمان رفته پیش آبجی جانمان و  سری به خواهرزاده جانمان و داماد و خواهر جانمان زد و امان از دلتنگی ..
بوی خاک عطر باران خورده در کوهسار...
خواب گندم زارها در چشمه مهتاب...
 
 
گوسفندان را سحرگاهان به سوی کوه راندن
در تله افتاده آهوبچگان را شیر دادن...
 
 
 
+انصافا لحظه ای چشمتان را ببندید و با خودتان فکر کنید در زندگی هرکدام از ما چندبار این پیشامدهای شگفت افتاده است. تا حالا شبی را در گندم زارها زیر نور مهتاب صبح کرده ایم؟ وقتی که صبح میشود، شبنم اردیبهشت تنمان را که میگیرد، گوسفندان را برای چرا به کوهسار ببریم. چندبار در زندگی بوی خاک باران خو
ضرورت دوستی و دشمنی (تولی و تبری) برای خداوند
ابن شعبه حرانی رضوان الله علیه روایت کرده است:
وَ قالَ الْجَوادُ علیه السلام : اَوْحَى اللّهُ اِلى بَعْضِ الأنبِیاءِ: أمّا زُهْدُكَ فی الدُّنیا فَتُعَجِّلُكَ الرّاحَةَ وَامّا انْقِطاعُكَ اِلىَّ فَیُعَزِّزُكَ بی، وَلكِنْ هَلْ عادَیْتَ لی عَدُوّا وَ والَیْتَ لی وَلیّا.
امام جواد علیه السلام فرمودند: خداوند به یكى از پیامبران وحى كرد: اما زهد تو، آسایشى را به دنبال دارد كه به زودى به تو خواهد رس
زمان آدم را به خیلی چیز ها عادت میدهد. اولش باورش سخت است ولی هرچه که زمان رو به جلو می رود میبینی که عادت کرده ای. عادت برای چیزی که آن اول برایت غیر ممکن و سخت بوده. باید به قدرت زمان ایمان آورد و بدانیم که زمان همه چی را درست می کند حتی چیزهایی قرار با رفتنشان جانمان را از ما بگیرند...
ریشه ی واژه ی ‌«بیعت»، بیع به معنای معامله و خرید و فروش است. در قرآن تعابیر مختلفی در این مورد وجود دارد؛ از جمله، تعبیری در مورد انسان که در یک نوع معامله قرار دارد: «وَالْعَصْرِ؛ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ»
وقتی دنیا مزرعه باشد، انسان دائم در حال معامله و سود و زیان است. اگر انسان در معامله و سود و زیان است، دین، به معاملات او جهت می‌دهد و جهت دهی آن، بیعت با امام است. در واقع کار دین، جهت‌دهی به معاملات انسان است؛ جهت‌دهی به اینکه در
یوهوووووو بالاخره بلیط کنسرت کلهر جانمان را خریدیم. خیلی خووووووشحالم که این بار شد.  با ساجده و مهسا مطمئنم خیلی خوش میگذره. بی صبرانه منتظر اون شبم از ذوق در پوست خود نمیگنجم. بعد از مدتها استرس گرفته بودم پای لپ تاب نشسته. یاد انتخاب واحدا افتادم که مصیبتی بود بعضی وقتا. الان کاملا همه کرختی و بی حسیم رفت. خیلی خوشحالم. 
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد!در دام مانده باشد ،صیاد رفته باشدآه از دمی که تنها با داغ او چو لالهدر خون نشسته باشم ، چون باد رفته باشدامشب صدای تیشه از بیستون نیامدشاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشدخونش به تیغ حسرت یا رب حلال باداصیدی که از کمندت آزاد رفته باشداز آه دردناکی سازم خبر دلت راوقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشدرحم است بر اسیری کز گِرد دام زلفتبا صد امیدواری ناشاد رفته باشدشادم که از رقیبان دامنکشان گذشتیگو مشت خاک ما هم بر باد
ساعتی از اذان مغرب گذشته است و خنکای نسیم شبانه به جانمان حیات طیبه ای نهاده
روبروی قرص نیمه کامل ماه تابم را به عقب و جلو هول میدهم و هر از گاهی پس از تایپ هر دو سه کلمه،یک دقیقه ای از نگاهم را نخ به نخ گره کوری میزنم به طنازی ستاره ها از پشت شاخ و برگ درختان روبرویم
مستانه های چند دخترک روی یک تاب دسته جمعی سی متری آنطرف تر،میهمان گوشم میشود....
ادامه مطلب
امروز بعد از اتمام آزمون استخدامی، با دوستمان تصمیم گرفتیم به تلافی تمام خوشی های نکرده مان در دوران کارشناسی، برویم دوری بزنیم و خوشمزه جاتی بر بدن بزنیم تا شاید کمی از حسرت گذشته از دست رفته کاسته شود و مرهمی باشد بر آمال چند ساله مان!
از آنجا که ظهر بود و وقت ناهار، خواستیم فقط کمی ته دلمان گرفته شود و جا برای ناهار بماند. این شد که قارچ سوخاری سفارش دادیم (دلتان نخواهد، دل ما که خواست!). بعد از کلی انتظار کشیدن، یک عدد ساندویچ جلویمان خود
امام ظهور میکند
و سر آخر جهان به نور وجودش منور میشود، میدانم ! اما جانمان به لبمان میرسد از این تاریکی به آن نور برسیم! و من نگرانم ، دلم میلرزد ، از اینکه ته چاه بمانم ، میترسم کم بیاوریم ، راستش را بخواهی غصه میخورم ! بغض میکنم ! مثل بچه ی گم شده به بازار، سرگردانم! غصه میخورم از اینکه اکثرمان غافلیم ، به خواب دنیا رفته ایم! سرگردانم از اینکه نمیدانم کدام راه به خدا میرسد ! میدانم آخرش سپید است ! درک دنیای معطرِ به عطرِ حجتِ خدا ، رایحه ای است که
ساعت از نیمه شب گذشته و من بی هدف چرخ میزنم در فضایی ک روزگاری اشکها و لبخندهایم را نظاره گر بوده...حالا دیگر آن قدیم تر ها نیست ک تا نکته ای حرفی لبخندی و بغض و آرمانی داشتم صفحه کلید لپ تاپم اولین کسی بود ک حرفهای دلم را لمس میکرد...
حالا تا بیایم و خود را بفهمم گیج تر از همیشه محو و گم تر میشوم.
روزگار عجیبی ست ..‌‌...غالبا هرآنچه را میخواهیم و در طلبش هستیم با دست پس میزنیم و با پا پیش میکشیم....
بارالها دستانمان را در طلب حق و پس زدن باطل یاری گر ب
یکنفر مى نشست روبرویم و برایم از این روزها میگفت،
فقط و فقط میخندیدم و از کنارش رد میشدم...
در سالى که گذشت،
حال هیچکداممان خوب نبود...
سال که تحویل شد،
سیل خانه هایمان را برد...
همین که مى آمدیم از نو بسازیم،
زلزله مى افتاد به جانمان...
همین که مى آمدیم از نو بسازیم،
آتش میگرفتیم
همین که مى آمدیم از نو بسازیم،
جیبمان را مى زدند
همین که مى آمدیم از نو بسازیم،
هواى نفس کشیدن نداشتیم
همین که مى آمدیم از نو بسازیم،
دنیاى مجازیمان قطع میشد،فیلترمان می
زمان گذشته بعید(گذشته کامل):
خبری مثبت:
برای ساخت ابتدا ریشه فعل را آورده و سپس  پسوندهای زیر را بترتیب برای اول شخص مفرد، دوم شخص مفرد، سوم شخص مفرد، اول شخص جمع، دوم شخص جمع و سوم شخص جمع به ریشه فعل می‌افزاییم:miş / mış / muş / müş + ti / tı / tu / tü + mmiş / mış / muş / müş + ti / tı / tu / tü + nmiş / mış / muş / müş + ti / tı / tu / tü  miş / mış / muş / müş + ti / tı / tu / tü + kmiş / mış / muş / müş + ti / tı / tu / tü + niz / nız / nuz / nüzmiş / mış / muş / müş + ti / tı / tu / tü + ler / lar
مثال:
gitmekرفته بودمgitmiştimرفته بودیgitmiştinر
بسم رب الرفیقامیرحسین خیلی سال پیش می گفت که هروقت میاد پیشتون، شما رو مادر صدا میکنه! یادمه چقدر اون موقع به این صمیمیت قبطه خوردم. خوش به حال امیرحسین. خوش به حال همه پسرهای شما...پ.نحتما اگر امشب بودی کلی خوشحال بودیم. حتما میلاد عمه جانمان بهانه ای میشد برای بیشتر دوست داشتنت. حتما..بگذریم.
خواهر عزیزتر از جان! فقط ای کاش بودی...
اینجا مهمونی!
با یه لباس فوق تنگگگگگ...
که نفسمو بند آورده‌..
زیر نگاه گروه ضربت...
و دارم هلاک میشم...
چرا تموم نمیشه ؟
ای خدااااا...
نصیب هیچ کس نکن!
یکی کنارم نشسته که هی واسه نامزدش ویس میفرسته:حوصلم سر رفته!
خب که چی!رفته که رفته !حوصله منم سر رفته!لوووس!
در مقابل کودک بهانه گیر چه رفتاری باید از خود نشان دهیم؟ این سوالی است که بسیاری از والدین در جلسات مشاوره خانواده آن را مطرح می کنند. آن ها می گویند کودک دلبندی که ماه‌ها و شاید سال‌ها منتظر تولدش بوده‌ایم، امروز جانمان را به لبمان رسانده! خنده از روی لب‌هایش رفته، مدام یا در حال جیغ کشیدن و گریه کردن و یا قهر کردن و حرف نزدن است. اما به راستی چرا کودک دچار چنین بهانه ‌گیری می‌شود؟ مشاوره روانشناسی از ابعاد مختلفی به این سؤالات پرداخته
تو خیال می کنی چرا ما در اینجا ماندگار شده ایم؟ ما را، یا تبعید کرده اند، یا برای چنگ با افغانها، ترکمنها و تاتارها به این سر مملکت کشانده اند. ما همیشه شمشیر و سپر این سرزمین بوده ایم. سینه ما آشنای گلوله بوده،اما تا همان وقتی به کار بوده ایم که جانمان را بدهیم و خونمان را نثار کنیم. بعدش که حکومت سوار می شده، دیگر ما فراموش می شده ایم و باز باید به جنگ با خودمان و مشکل هایمان بر می گشته ایم.
 
از کتاب کلیدر - نوشته محمود دولت آبادی 
 
پ ن: شبیه ح
تو خیال می کنی چرا ما در اینجا ماندگار شده ایم؟ ما را، یا تبعید کرده اند، یا برای جنگ با افغانها، ترکمنها و تاتارها به این سر مملکت کشانده اند. ما همیشه شمشیر و سپر این سرزمین بوده ایم. سینه ما آشنای گلوله بوده،اما تا همان وقتی به کار بوده ایم که جانمان را بدهیم و خونمان را نثار کنیم. بعدش که حکومت سوار می شده، دیگر ما فراموش می شده ایم و باز باید به جنگ با خودمان و مشکل هایمان بر می گشته ایم.
 
از کتاب کلیدر - نوشته محمود دولت آبادی 
 
پ ن: شبیه ح
چقدر خوب بهانه جور میکنی تا ردم کنی
خوب تر از آن که فکرش رابکنم!!!
ما چه میخواستیم و شما چه؟!
چقدر تفاوت!!!
چقدر دل های الکی خوش!!!!
خیلی وقت است که فقط انتظار میکشم
تا من هم به هر بهانه ای 
فایل های روضه ی حاج مهدی راتکرار کنم
همان ها که هربار جدیدتر میشوند
دل مرده ها را عیسا مسیح ها واجب!
چقدر دلم شبیهِ روزهایی شده
که تنها آرزویش کربلای شما بود
حتی در خواب!
هرچه می خواهی بامن کن
تنها همین اشک را نگاه دار برایم
من بی گریه بر شما دق می کنم حسین جان...
«چند روز پیش، در محضر آقاجانمان کتابی دیدیم، جواهر البلاغة نام داشت؛ در بیان و بدیعِ لفظ عرب. کتابی است در باب نیکونگاشتن به لغت عرب. آقا جانمان کتاب گشوده، فرمود: اینجا را بخوان! مرحوم صاحب جواهر نبشته اند، اطاله ی کلام در همه جا مذموم و نکوهیده است، الا فی صحبة المحبوب. بعد، شاهد مثال دادند که خدا موسی را فرمود: یا موسا، آن چیست که در دستت است؟ و موسی فرمود: این عصای من است که بر آن تکیه می کنم و با آن گوسفندان خویش می رانم، آقا جانمان فرمود: د
من دلم میخواهد الان کنار شما می‌بودم.
این آهنگ داغون دوران دبستانمان را بگذاریم و آنقدر برقصیم تا جانمان در بیاید. من پیرهن مردانه ام را بپوشم و ادای ادی عطار را در بیاورم و شما از خنده غش کنید.
بنشینیم دور هم انقدر چرت و پرت ببافتیم که مغزمان چرت و پرت کم بیاورد.
آنقدر فلسفه از خودمان در بیاوریم که دنیای فلاسفه آرزوی مرگمان را کند.
آنقدر به هیچ و پوچ بخندیم که زمین را گاز بزنیم.
هر چیزی که در یخچال است را بیاوریم بگذرایم روی سفره ی ترکیده ما
این روزها کسی فیلم ِ زندگی‌م را روی دور تند گذاشته و من مثل همیشه نمیدانم که چه خواهد کرد با ما عشق! فقط می دوم تا از تصاویری که با سرعت میگذرند جا نمانم.
پاهایم دارند ذوق ذوق میکنند ، ترس، خوشحالی، ناراحتی، نگرانی و همه چیز در این روزهای پرسرعت به غایت خودشان رسیده‌اند و من نمیدانم کجا قرار است کارگردان بگوید" کات، خسته نباشید، یه استراحت میکنیم دوباره برمیگردیم." فقط امیدوارم در آنجا ، حال دلم خوب تر از امروز باشد نه بد تر.
الغرض ، التماس د
سلام
به امید خدا فردا عازمیم... 
حتما هستن دوستانی که میون کلامم یا لحن نوشته هام و نظراتم  آزرده خاطرشون کرده باشم ، همش رو بگذارید به پای نادانی و جهلی که بنده ی نافرمانی مثل من دچارشه، لطفا حلالم کنید و دعا کنید به لطف و کرم امام حسین علیه السلام،این زشتی هام هم برطرف بشه....
برای هم دعا کنیم چنان بنده ای بشیم برای خدا که به قول معصوم علیه السلام زینت یارانشون بشیم و فردای محشر در محضر اولیاء حق سربلند باشیم...
الهی که این اربعین همه حاجت روا ب
سلام
همیشه کوچکترین تغییر ها بهم استرس میده و مضطربم می کنه... حتی تغییرات خوش آیند، مثلا سفر زیارتی! در عین خوشحالی این اضطراب همراهمه...
حالا نشستم تو خونه در حالیکه بیشتر وسایل جلوم جمع شده، و باید راه بیافتم برم خونه ی خواهرم...
اما اینکه بعد از برگشتن چقدر خونه ام تغییر خواهد کرد، یه حس غریبی بهم داده... انقدی که دیشب یه فص گریه کردم و آخرشم وسط کار رها کردم رفتم جلسه‌ی یاد ماه، تا یه کم فضام عوض شد و ذکر  خیر گفتن از آقا جانمان مثل همیشه آروم
1. بهترین قسمتش تا الان پیاده روی های صبحگاهی  بعد از صرف صبونه تو پارک به همراه پسرجان در مسیر پیاده روی پارک ساحلی، زیر سایه درختان سر به فلک کشیده و کنار رودخانه خروشان اش است.
2. از اون موقعیت هایی هست که به شدت دلم میخواد تهران میبودم یا حداقل شهر جانمان؛ چند تا دوره زبان ویژه میخوام شرکت کنم ولی اینجا نمیدونم آموزشگاه ها تا چه حد قابل اعتماد هستند و استاد مجرب دارند. ایشالا که خیره
3. داریم برنامه سفر چند روزه می چینیم برای هفته آخر مرداد ه
    زهرمار این روزها سوشال مدیاست. داریم راه خودمان را می رویم و غم های خودمان را میخوریم که یهو ناغافل این افعی از ناکجا آباد، نیش به جانمان می زند و زهرش را می پاشد توی رگ هایمان. وگرنه که من داشتم توی دل خودم برای یکی از 2499 بیمار تحت پوششم که مری اش تازگی ها سرطانی شده غصه می خوردم و کاری به کار کسی نداشتم و اصلا خبرم نبود که حالا فلان جای تهران یک پسرک جوان بسیجی 19 ساله شهید شده و اصلا کی بوده و چه شکلی بوده. حالا ولی به لطف این مار خوش خط و خال
تصورکن : رفته ها؛ برگردن ! 
یکی از قشنگ ترین و در عین حال دلهره آورترین صحنه‌های غدیر، آنجاست که پیامبر فرمود به هر کسی که رفته، بگویید برگردد. 
فکر کن، بعدِ یک مسیر طولانی رسیده‌ای به جایی که امیدی برای گذشتن نیست و توانی برای بازگشتن. تشنه‌ای و دلتنگ، گرسنه‌ای و دلتنگ، خسته‌ای و دلتنگ.
 بعد یکی فریاد بکشد به هر کسی که رفته، بگویید برگردد. آن وقت چشم باز کنی و همه رفته ها را ببینی که دارند، برمی‌گردند. 
عشق رفتهرفیق رفتهبابای رفتهمامان رف
اندام خیالی: مغز ممکن است احساس ها را اشتباه درک کند. اندام خیالی حالتی است که فرد در اندام از دست رفته‌ی بدنش، درد احساس می‌کند. پژوهشگران بر این باورند که بخشی از قشر مخ که اطلاعات اندام از دست رفته را پردازش می‌کرده، اکنون از بخش‌های دیگر بدن اطلاعاتی دریافت و این پیام‌ها را به عنوان پیام اندام از دست رفته تلقی می‌کند.با این حساب فکر کنم بتونیم درد از دست دادن آدمای عزیزمون رو توجیه کنیم. اونا می‌رن و یه بخشی از وجود ما رو با خودشون می‌
دیشب شب با شکوهی بود. فوق العاده. چقدر بهم چسبید. قبل از کنسرت با ساجده و مهسا رفتیم یه کافه و حرف زدیمو یه چیزی خوردیم بعدشم که کنسرت بودو جای خود. خیلی خوش گذشت. هرکدوممون داره تلاش میکنیمو راهمونو پیش میبریم. اگه نباشن دلم براشون تنگ میشه. همین اصلا تو کلمه نمیگنجه. دلم میخواد همیشه تو ذهنم بمونه ساز کلهر جانمان. اگه یه روز کر شدم یادآوریش امید بخش باشه برام. دلم میخواد همه کنسرتاشو برم. 
امروز از آ به خ رو تموم میکنم. دیگه وقتش برگردیم سر کار
خیلی چیزا از یادم رفته، مثلا این که چیا رو دوست داشتم و بچگی‌ام با چیا گذشت. یادم رفته چقدر طراحی کردن و نقاشی کشیدن رو دوست داشتم و معلم‌های نقاشی‌ام تشویق‌ام می‌کردن، انگار که همه‌اش یادم رفته..
راستی یه پیش‌رفت خوب: امروز دوره مقدماتی git جادی رو تموم کردم :)
از حاصل عمر به‌هدر رفته‌ام ای ‌دوستناراضی‌ام، اما گله‌ای از تو ندارم
در سینه‌ام آویخته دستی قفسی راتا حبس نفس‌های خودم را بشمارم
از غربت‌ام این‌قدر بگویم که پس ‌از توحتی ننشسته‌ست غباری به مزارم
ای کشتی جان! حوصله کن می‌رسد آن‌ روزروزی که تو را نیز به دریا بسپارم
.رهبرم سلام
نمازت قبول...
چه کردند بادلت که اینگونه اشک هایت میریزد
چه کردند که مابین نمازت مکث میکنی و بغض هایت را میخوری
چه کردند با مولایمان که اینگونه بالای سر علمدارش اشک میریزد
 اینها شعار نیست.ماهمه جانمان رابرایت خواهیم داد
سردارم بلند شو........ بلند شو که رهبرم تنهاشد
سردارم بلندشو بااقتدار جلوی اقایمان بایست .....بگذار هنوز هم دلش گرم نگاهت باشد
چه کرده ای سردار !
ملتی را داغدار کرده ای
برخیر و بادستهایت اشک های رهبرم راپاک کن
برخیز که
.رهبرم سلام
نمازت قبول...
چه کردند بادلت که اینگونه اشک هایت میریزد
چه کردند که مابین نمازت مکث میکنی و بغض هایت را میخوری
چه کردند با مولایمان که اینگونه بالای سر علمدارش اشک میریزد
 اینها شعار نیست.ماهمه جانمان رابرایت خواهیم داد
سردارم بلند شو........ بلند شو که رهبرم تنهاشد
سردارم بلندشو بااقتدار جلوی اقایمان بایست .....بگذار هنوز هم دلش گرم نگاهت باشد
چه کرده ای سردار !
ملتی را داغدار کرده ای
برخیر و بادستهایت اشک های رهبرم راپاک کن
برخیز که
نیروهای تحوّل در رگ و جانمان می‌پیچند، مگر که معبری، پلی، دروازه‌ای، دریچه‌ای، روزنه‌ای به بیرون بیابند و سنّت‌ها و آیین‌ها و همه‌ی آنچه می‌شناسیم را به باد دهند. همه با باد آمده‌اند بر باد می‌روند.
زمین همان زمین، انسان همان انسان، خاکدان همان خاکدان و جامه همان جامه، آگاهی نو می‌شود. بر سخن بیهودگان باید گوش بست و تنها باید این را شنید: آگاهی نو.   چپ نو و راست نو،چرا که میان نو.
حلمی | کتاب لامکان
موسیقی: Warsaw Village Band - To You Kasiunia
زنگ می زنم به عین ..جواب میده که کار دارم کار ضروری که نداری ...میگم نه 
دو قسمت از سریال نهنگ ابی را می ببنم جداب نیست برام .
لیست مخاطب ها را بالا و پایین می کنم 
پیام میدهم به الف . می نویسه رفته پیست اسکی ..
زنگ می زنم به نون ..هنوز درگیر هدیه ولنتاین است و داره میره بیرون ...
زنگ میزنم میم ..رفته سر مرده ها ...حوصله ام سر رفته ..از پنجره ادما را نگاه می کنم که با یه نم باروون وسایل جمع کردند به سمت ماشین ..
به گزینه گلستان شهدا و پیاده روی فکر می کنم ...به
چه زیباست شهادت در راه خدا و چه زیباست جهاد در راه خدا و چه زیباست که انسان روز قیامت کنار خداوند باشد! الآن که این راه را در پیش دارم، خیلی خوشحال هستم و این مرگ را از عسل، شیرین تر میدانم. بنده حقیر با دیدی باز به جبهه ها میروم تا هیچ وقت این منافقین کوردل فکر نکنند که من کورکورانه به طرف جبهه ها حرکت کردم و کورکورانه شهادت را پذیرفتم؛ من تمام مسأله ها را، سنجیدم و فکر کردم و بعد انتخاب کردم. بر همگی ما واجب است که اسلام و قرآن را تنها نگذاریم و
حس یه فوتبالیست مدافع رو دارم که خیلی وقته به گل زنی می کنه . اما از اونجایی که مدافعه موقعیتش تقریبا هیچ وقت واسش پیش نمیاد . تا اینکه یه روز جلوی یه تیم خیلی مهم ، به طور شانسی یه موقعیت گلزنی به دست میاره .اما اونقدر تو نقش دفاعیش فرو رفته و که طبق عادت فقط توپ رو پاس میده به مهاجم تیم . مهاجم توپ رو گل می کنه یا نه ؟ اصلا مهم نیست . بعد بازی مدافع تازه متوجه میشه کهخودش می تونسته موقعیت رو گل کنه ولی اینقدر تو نقشش فرو رفته که حتی آرزوش تو مهم تر
 دانلود قسمت ۱۱ سریال از یادها رفته ,
دانلود قسمت یازدهم سریال از یادها رفته , دانلود قسمت 11 سریال از یادها
رفته , از یادها رفته قسمت 11 , از یادها رفته قسمت 11 یازدهم , دانلود
قسمت یازدهم 11 سریال از یادها رفته , دانلود قسمت یازدهم 11 سریال از
یادها رفته با کیفیت , دانلود قسمت 11 سریال از یادها رفته با کیفیت 1080p ,
سریال دلدار - قسمت 11 ,
دانلود قسمت 11 سریال از یادها رفته با لینک مستقیم
دانلود رایگان سریال از یادها رفته قسمت یازدهم با کیفیت عالی 720p
دان
از صبح که بیدار میشم تازمانی که خوابم ببره مدام دارم  تو ذهنم حرف میزنم لحظه هایی که صحبت کردن ذهنم تموم میشه زمان هایی که دارم با کسی حرف میزنم برای همین وقتی میام اینجا دیگه نمیدونم باید از چی بگم از حرفهای تو مغزم، از حرفهایی که به دیگران میزنم از چیزهایی که میخام از چیزهایی که میخاستم نشده از چیز هایی که نمیدونم میخام یانه از.... هیچی ندارم برای نوشتن.
اگر کسی مرا خواست 
بگویید رفته باران ها را تماشا کند
واگر اصرار کرد
بگویید برای دیدن طوف
اصلا روایت داریم که میگه: 《دلبر که چارلی فرسود از او》
و بدین سان فضای کثیف اینستاگرام را رها نموده و به سوی وبلاگ روی می آوریم.موقعی که به بیان اومدم همه یه بیانیه برای عرفانی نوشته بودند که وبلاگش رو بی خبر رها کرده بود و نگرانش شده بودند!
بعد از اون رضا اومد و قالب وبلاگ ساخت که اونم یهویی رفت یادم وقتی که داشتم سر قیمت چک و چونه می زدم باهاش متوجه شدم که اوضاع مالیش چندان جالب نیست! (کاش اینو بخونی و بدونی نگرانتم رضا) هر چند متوجه شدم بدی زی
حتی اگر شمارش روزهای هفته از دستت رفته باشد، که می‌دانم رفته، اما...
صبح جمعه را با دست و پا زدن در بیم‌هاو امیدهایش، عصر جمعه را با‌ دلتنگی های خفه کننده اش و پایان جمعه را با افسردگی مزمن و غیرقابل درمانش خواهی شناخت...
این هفته هم تَه کشید.
امروز ساعت هشت این طورا مها اومد بیدارم کردو با هم صبحونه خوردیم. اولش نمیدونستم چیکارم. اصلا همین که کتاب بعدیمو انتخاب نمیکنم میره رو مخم تا ساعت ده یازده درگیر بودم برم کتاب بخرم یا نه :/ احرش تنبلیمو گذاشتم کنارو رفتم. سه تا کتاب خریدم از شانسم مولی جانمان همشو داشت.  حالا چیا خریدم :
اولیش کتاب بدایة الحکمة اثر علامه سید محمد حسین طباطبائی ، ترجمهٔ دکتر علی شیروانی نشر دارالفکر 
دومی کتاب تاریخ فلسفه جلد یکم که درمورد یونان و رم هست نوشت
از بین سه عامل بیعت ، دعوت کوفیان و امر به معروف عامل سوم مهم ترین دلیل در حماسه ی حسین(ع) بود مسلما اگر عامل بیعت و دعوت کوفیان نبود باز هم حسین بن علی علی قیام میکرد اما شاید در مکانی غیر ازکربلا
حماسه ی حسین(ع) بود که ارزش و اهمیت واقعی امر به معروف و نهی از منکر را به جامعه اسلامی فهماند و این اصل مهم را بعد از فراموش شدنش و کم ارزش شدنش شناساند
به وسیله ی امر به معروف و نهی از منکر است که جامعه اسلامی زنده می ماند و تمدن اسلامی گسترش پیدا می کن
بالاخره بعد از 25 روز سلام :)
تو این بیست و چهار روزی که از عقدم میگذره کلی اتفاق و کلی حرف نگفته هست اونقدر زیاده که فکر نکنم همشون توی یه پست جا بشه دی:
توی این بیست و اندی روز دردسر و خوشی و کلی چیز دیگه رو تجربه کردم و فهمیدم تا اون جایی که میتونم نباید اجازه بدم اطرافیان واسم انتخاب کنن یا انتخاب هام رو رد کنن و باتشکر از مامان جانمان که تو این امر یاری نمودند والا :|
کلا این روز ها خیلی متفاوت و در عین حال عادی هم هستن! از دلتنگی های من واسه ی آ
از بین سه عامل بیعت ، دعوت کوفیان و امر به معروف عامل سوم مهم ترین دلیل در حماسه ی حسین(ع) بود مسلما اگر عامل بیعت و دعوت کوفیان نبود باز هم حسین بن علی علی قیام میکرد اما شاید در مکانی غیر ازکربلا
حماسه ی حسین(ع) بود که ارزش و اهمیت واقعی امر به معروف و نهی از منکر را به جامعه اسلامی فهماند و این اصل مهم را بعد از فراموش شدنش و کم ارزش شدنش شناساند
به وسیله ی امر به معروف و نهی از منکر است که جامعه اسلامی زنده می ماند و تمدن اسلامی گسترش پیدا می کن
میدونی! چیزی که اذیتم میکنه اینه که آدمای رفته ی زندگیم، قبل از اینکه رفتنشون رو ببینم یا باور کنم، رفته بودن. رفته بودن و من باور نداشتم که رفتن. راستش دیگه موندن بقیه رو هم باور ندارم. کاش اگه قراره برن، قشنگ برن. با خداحافظی برن. برای همیشه برن. حالا بیشتر به عباس معروفی حسودیم میشه واسه اون لحظه ش که نوشت: 
لعنت به رفتنت
 که قشنگ میروی.

+ این پست رو دو سال پیش نوشتم. دو خط آخرش. آه! 
‌ ‌داشتیم میرفتیم کربلا ! با حجت ته اتوبوس نشسته بودیم ! کلى گپ زدیم ! خیلی باهاش شوخی میکردیم  تو کربلا همیشه از ما جدا میشد  تنهایی میرفت حرم ،برامون سوال شده بود  اخر ازش پرسیدم چرا همش جدا میشی تنهایی میری  که  وسط حرفاش یه دفعه گفت من خیلى دوست دارم شهید بشم ! از دهنش پرید گفت من شهید میشمااا ! من و امیر حسینم بهش گفتیم داداش تو شیویدم نمیشى چه برسه شهید ! حلالمون کن حجت چقدر اون شب تو اتوبوس وقتى خواب بودى با دستمال کاغذى کردیم تو گوشت  اص
ما اهل دانش رفته رفته به هر چه اهل ایمان است بدگمان شده ایم. و این بدگمانی،  ما را رفته رفته به نتیجه گیری هایی باژگونه ى نتیجه گیری های روزگاران پیشین رسانده است :یعنی هر جا که قوت ایمان بسیار به نمایش گذاشته می شود  حکایت از ضعف برهان دارد و ناممکنی درونمایه ایمان .ما هیچ انکار نمیکنیم که ایمان مایه سعادت است بلکه درست به همین دلیل بر آن ایم که ایمان چیزی را اثبات نمی کند.ایمان قوی که مایه ی سعادت است بر انگیزنده ی شک نسبت به درونمایه ی ایمان
اعتماد کردن سخت است! والا سخت است! بلا سخت است! شوخی که نیست. داریم راجع به زندگی عزیزتر از جانمان صحبت می کنیم و فکر می کنم این را دیگر همه موافق باشند که تنهایی خیلی بهتر از بودن در یک رابطه ی اشتباه است. نیازها و طرز فکر ما هم با دوران ننه جان هایمان فرق دارد. مثلا خود من! در زندگی ام نمانده ام که از سر ناچاری با هر کم و کاستی بسازم! قرار است حالم دلم بهتر شود. آرامشم بیشتر شود و از همه بالاتر: انسان بهتری شوم! رابطه ای که مرا تبدیل به یک آدم دائم ا
من دقیقا نفهمیدم. ولنتاین اون خرس قرمزه س؟ یا اون قلبه که رو سینَشه
متنی که در پایین میخوانید باز نشریست از وبلاگ پیشینم که به فنا رفت و در دست اجانب و بیگانگان افتاده است. ایناهاش
تازه ش هم، آن وبلاگ به فنا رفته در لیست وبلاگهای برتر هم بوده است. هوووف.
و اما متن:
***
آدمیست دیگر. گاهی از میان تمام زیبایی های دنیا دل میبندد به چیزی که کمتر کسی یافت میشود که به آن علاقه مند باشد. 
در دار دنیا و کائنات و کهکشانها، علاقه ی بنده هم به سمت و سوق گیاهی ک
من دقیقا نفهمیدم. ولنتاین اون خرس قرمزه س؟ یا اون قلبه که رو سینَشه
متنی که در پایین میخوانید باز نشریست از وبلاگ پیشینم که به فنا رفت و در دست اجانب و بیگانگان افتاده است. ایناهاش
تازه ش هم، آن وبلاگ به فنا رفته در لیست وبلاگهای برتر هم بوده است. هوووف.
و اما متن:
***
آدمیست دیگر. گاهی از میان تمام زیبایی های دنیا دل میبندد به چیزی که کمتر کسی یافت میشود که به آن علاقه مند باشد. 
در دار دنیا و کائنات و کهکشانها، علاقه ی بنده هم به سمت و سوق گیاهی ک
نمیدونم اینجا زمان چجوریه که من میتونم همه کارامو انجام بدم. یعنی بالاخره یاد گرفتم چجوری باید زمانمو کنترل کنم؟؟؟ باورم نمیشه. ولی خب از صبح نشستم کار کردن حتی عصری بیرونم رفتم برای خرید ولی همه کارامو کردم و کتاب هم کمتر از صد صفحه مونده تموم بشه امشب نرسم فردا تموم میشه قطعا. بعدش کتاب تاریخ فلسفه رو میخونم. دیگه دوباره برم سراغ این کتابام که خیلی مونده. 
کیهان کلهر جانمان هم کنسرت داره فقط فکر نکنم بتونم برم تهران :(((( یعنی اصلا برنامم معل
یه مدت بود تو سامانه تغذیه نمیتونستم وارد شم
نماینده پیگیری کرد فهمید یکی از بچه هامون رفته رمزا مونو سر خود تغییر داده
نماینده رمز جدید رو اعلام کرد
دیدم باز وارد نمیشه
گویا عنتر خان رفته باز رمز جدیده رو هم تفییر داده :/
یعنی کرم پیش اینا لنگ میندازه
-سرم درد میکنه. گیج میره. تهوع دارم. فشارم رفته بالا.
+اسهال و دلپیچه ای چیزی ندارین؟ (همزمان فشار میگیرم)
- اصلا. فقط اون روز گفتین فشارت بالاس(۱۳).الان باز رفته بالا.
+فشارتون ۱۲ هست خوبه. براتون دارو مینویسم.
- پس قرص اسهال هم بنویس‌. دیروز اسهال داشتم.
شما را یادم رفته بود. اصلا آن روز سخت را یادم رفته بود. از قلم افتاده بودید که این روزها این همه سخت گذشته بود به من. فراموشتان کرده بودم که رنجم این همه بزرگ شده بود برایم. که خیال برم داشته بود درد طاقت فرسا میکشم. چه خوب که یادم افتاد به شما. وسط جشن تولد. درست وقت درآوردن کیک از جعبه، دلم رفت برای شما. 
+ سلام خدا بر زینب کبری 
 
 
علی زند وکیلی بر باد رفته
دانلود آهنگ جدید علی زند وکیلی به نام بر باد رفته
Ali Zand Vakili - Bar Bad Rafte
ترانه : حسین غیاثی ؛ موزیک : علیرضا افکاری و ؛ تنظیم : اشکان آریا و وحید طاهرخانی
+ متن ترانه بر باد رفته از علی زند وکیلی
بهشتم گم شده بر باد رفته / صدام کن اسم من از یاد رفته
صدام کن بی صدات از دست میرم / نذار از ترس تنهایی بمیرم
 

ادامه مطلب
جوان، امید به کلی از خلق منقطع کرده و مال و جاه رفته و قبول نمانده و دین به دست نیامده و دنیا رفته، به هزار نیستی و عجز در مسجدی خراب شد و روی برخاک نهاد و گفت: «خداوندا! تو میدانی و می‌بینی چگونه رانده شدم و هیچ کسم نمی‌پذیرد و هیچ دردی دیگر ندارم الا درد تو و هیچ پناهی ندارم الّا تو»
~ تذکرةالاولیا
 
صندلی آمفی تئاتر دارای ویژگی هایی است که کیفیت و قیمت صندلی را تعیین می کند. ما در این پست عنواین مربوط به ویژگی های صندلی آمفی تئاتر را بیان می کنیم.
جنس پروفیل بکار رفته در صندلی آمفی تئاتر
جنس رویه صندلی آمفی تئاتر
کیفیت رویه صندلی آمفی تئاتر
فوم بکار رفته در صندلی
دسته های صندلی آمفی تئاتر
کفی صندلی آمفی تئاتر
پشتی صندلی آمفی تئاتر
یراق آلات مورد استفاده در صندلی آمفی تئاتر
نوع رنگ بکار رفته در صندلی
جنس و نوع پلاستیک یا چوب بکار رفته د
خیلی دنیای بدی شده ....الان که بیست و شش سالمه احساس سیری از دنیا کردم
لعنت به دنیای سرگردون .....یادمه چهارساله بودم هرکی میگفت چن سالته میگفتم هفت سالمه
وقتی هفت ساله شدم به خودم گفتم دیگه بزرگ نمیشم یدفه چشامو باز کردم دیدم شدم هفده ساله
باورم نمیشد الان که بیست و شش ساله شدم دیگه واسم عادی شده هیچ شوقی ندارم میدونم تا چشامو باز کنم شدم شصت ساله
یادش بخیر دوران نادانی کودکی فقط فکر بازی گوشی بودم خیلی دوران شادی داشتم حیفففففف
کاش
اول آدم پی
امروز فهمیدم که چقدر دوستشان دارم. هیاهوی مدرسه را، دانش آموزانم را، شیطنت ها و حتی  درس نخواندن هایشان را. امروز فهمیدم که چقدر خوشبخت بوده ایم ما، که دوران طاعون و وبا را به چشم ندیدیم وفقط در کتاب ها خوانده ایم.
این هفته طعم تعطیلی مدرسه چه تلخ بود و ناخوشایند :( ومن فهمیدم که تعطیلی باید شیرین باشد و دلچسب ،مثل تعطیلی روزهای آخر اسفندماه که باد بوی تازگی ها را به مشام جانمان می رساند و آوای شلوغی بازارها، شوق خرید، عطر چای و پایان خانه
دیشب خواب دیده یک پسر کوچک در بغل دارد. از خواب پریده، دیده بچه کنارش نیست. هول کرده و توی سرش زده که کجا رها کردم این بچه را بی شیر و غذا؟ بعد به خودش آمد. آرام نشست توی رختخواب. گفت فکر کردم یادم رفته بچه‌م رو. گفت بعضی وقت‌ها هم خواب می‌بینم‌ دختر خانه‌ی آقامم در باغ و دو سه روز یادم رفته غذای گاو و گوسفندها را بدم.


دعای عرفه‌ سراسر عرفان، عشق، شعف و اظهار تذلل در پیشگاه خداوند است‌. بسیاری از فرازهای دعای عرفه‌ی‌ امام حسین(علیه‌السلام) مربوط به آیات محکم است.


در دعای عرفه عشق و معرفت موج می زند، وقتی این دعا آغاز می شود و ما هم هم کلام با آن بنده برگزیده خداوند زمزمه آغاز می کنیم، گویی در یک لحظه جانمان در دریایی از معرفت غرق می شود، و حس می کنیم و با تمام وجود درک می کینم لحظه ای که یک قطره به دریا می پیوندد و دریا می شود، ما هم به نور مناجات ماورای
زلف تو داد مرا بر بادمده زلفت را بر باداین دل بر باد رفته من رامده بیش از این بر باددنیا را با خطی سرخکردی شیدای خود در بادلیلی و مجنون ندارد دنیاهرکه تو را دید رفت بر بادبگذار بگویند بیگانگانهرکه دید تو را،رفت بر باد
+گاهی چنان غرق در بوی تو میشوم که فراموش میکنم دنیایی در بیرون از این حرم دلی که ساخته ام در جریان است،دنیایی فارغ از تو و دلگرفته ای به بهانه ی تو
ای کاش درست مینوشت خرکسی را که گفت زمان درمان دردهایمان میشود
حالمون بد شد از بدحالی :/
هی  میخونه: میرن آدما 
کجا میرن  ؟ جایی رو ندارن که برن ؟
+میان خوبه  :)
بقول شاعر که میگه :
اومـدی صــداتو قربون 
اون همه وفــا تو قربون :))
امروز کلی وب نوشت خوندم که همه رفته بودن ،الهی که هیچ وقت هیچکس نره ، بمونین کنارهم .
نظرسنجی: 
اکثر رابطه هایی که از بین رفته بخاطر اینکه .............
نکات مهم در رابطه با خرید حضوری گن ساعت شنی در تهران
درست است که ما درباره‌ی مزایای این گن با هم در این مقاله صحبت کردیم ولی استفاده از هر کدام از وسایل کمک لاغری و گن‌های لاغری نیز اگر با احتیاط انجام نشوند نه تنها به نفع شما نخواهند بود بلکه آثار زیان‌بارتری را نیز برایتان به همراه خواهد داشت. بنابراین به این چند نکته در استفاده از گن ساعت شنی دقت کنید:
۱) گن مناسب با سایز خود را خریداری کنید و‌ترجیحاً دکمه یا قزن قفلی اولی را ببندید. زیرا
علائم استرس و اضطراب  برای شما چی بوده؟؟
برادرم یک هفتس گوشاش وز وز میکنه از شدتش جیغ میزنه و ما پا به پاش گریه میکنیم دکتر متخصص و فوق تخصص گوش رفته چیزی نبوده!
مغز و اعصاب و ام آر آی رفته همه چی عادی بوده و سالم
۴روزه خوب بود نفس میکشیدیم اما  امروز باز شروع شد
 
شاید از استرس و اضطراب باشه!شما تجربه ای دارید؟؟
این روزها که از بحران اولیه مورد خیانت قرار گرفتن گذر کرده ام، در حال بازیابی پیوندهای از دست رفته ام با دنیای اطرافم هستم. در حال دوباره دیدن هستم و هیچ چیز همان شکلی نیست که قبل از این بود.
هنوز زود است که بخواهم نتیجه بگیرم که ایا این درد و این رنج برای من باعث رشد خواهد شد یا نه، اما تمام چیزی که میدانم این است که من از این بحران، عبور خواهم کرد.
دانلود آهنگ علی لون و آریا به نام یادش رفته
Download music From Ali Loven & Aria - Yadesh Rafte
دانلود آهنگ علی لون و آریا به نام یادش رفته
دانلود آهنگ علی لون و آریا به نام یادش رفته با دو کیفیت 128 و 320
برای دانلود به ادامه مطلب مراجعه کنید...
ادامه مطلب
اسفند یعنی انتظار برای بهار و مرور کردن یک سال که برما رفت.
سالی که گذشت سالی بود پر از فراز و نشیب.
از بازسازی آن خانه قدیمی  که رمق مان را کشید گرفته است تا نوسانات افتضاح اقتصادی.
به خانه که نگاه میکنم، آن رمق رفته تا حدی بر میگردد
نگاه میکنم به نهال خرمالویی که اسفند کاشتیم و انجیری که حالا پر از میوه شده و انگوری که ریز ریز جوانه زده و گلهای رنگی رنگی که جانمان را صفا میدهد و بدو بدوی بچه ها در حیاط و دیگر هیچ.
بابت همینها تا نفس میکشم خدا را
توی تاکسی نشسته بودم که راننده نگه داشت و دختر نوجوانی با حالتی مضطرب داخل آمد و نشست. تا در را بست، بوی آرایش غلیظ و لایۀ ضخیم کرم فضای کوچک تاکسی را پر کرد. هنوز چند متری بیشتر راه نیفتاده بودیم که گفت: "آقا! نگه دارید، شرمنده، یادم رفته کتابم رو بیارم"!! عازم کلاس زبانی_چیزی بود. با این حال کتاب یادش رفته بود، ولی کرم یادش نرفته بود. به کجا می رویم؟!
روزی که همدیگه رو دیدیم من مارکوپولویی بودم واسه خودم. کلی این ور دنیا رفته بودم، کلی اون ور دنیا. مثلا کوله‌باری از تجربه بودم برا خودم.
روزی که همدیگه رو دیدیم ندرتا پاش رو از شابدوالعظیم اون ور تر گذاشته بود الا ۲۸ صفرها که مشهد‌الرضا می‌رفت مستضعفی.
یه عمره هم رفته بود طلبگی. که اونم از قدیم گفتن کبوتر با کبوتر، حاجی با حاجیه!
ازدواج که کردیم جامون رو عوض کردیم، جبر محیطی!
این روزا من تو خونه‌ام با بچه‌ها. ندرتا پام رو از شابدوالعظیم اون
آتشی در خاک غربت بود و منبوده ام در خانه امّا بی وطنرفته ام در آتش امّا زنده امامتحان پس داده ای سوزنده امیاد من آمد سیاوش بی گناهرفته در آتش و بیرون شد چو ماهاو درون آتش سوزنده رفتبا حیا وارد و از آن زنده رفتدیدم آتش بهر جانش سرد شدرد شد او ، در پشت پایش گرد شدمانده ای در خویشتن ، درمانده ، پستبار تهمت استخوانم را شکستدر میان ترس آرامش کجاست؟کنج آرامش ورای ترس هاست#احمد_یزدانی
بسم الله
سلام هدهدجان،
سیمرغ می نویسد:
داشتم به کار دنیا می اندیشیدم. هرقدر که پیش می رویم داشته های مختلفی از دنیا را تملک می کنیم.
وقتی کودکیم تنها دارایی مان پدر و مادر و سلامت جسم و جانمان است.
اما آرام آرام دنیا روی خوشش را به ما نشان می دهد.
کم کم پر و بال می گیریم. مال و اموالی جمع می کنیم. خانه ای می خریم. خانواده تشکیل می دهیم.
فرزند می آوریم. کاری می کنیم و خلاصه حسابی دنیا پای ما بند خودش می کند.
آرام آرام وقت دل کندن از دنیای ساخته مان، پ
با بابا قهر کرده ام . با چشم های اشک بار رفته ام اسمم را از لیست مسافران خط زده ام . درس های جدید را نخوانده ام . کتاب  های غیر درسی ام را هم . دلم به نقاشی کشیدن نمی رود ‌. میزم بهم ریخته و نامرتب است .  دو روز است که دارم جزوه ی فیزیولوژی  را می‌نویسم و هنوز دوازده دقیقه ی دیگرش مانده .  همینجا و در همین دقیقه  ساعت زندگی ام خواب رفته اما روز هایم  با سرعت و بی حاصل  ، میگ میگ می کنند و از کنارم میگذرند‌‌‌‌..... 
   
   
رفته بودم مسجد نماز بخونم، رفتم توو فکر که باید یه پولی جور کنم برم یه کاپشن بخرم، کاپشنی که میپوشم واقعا دیگه رنگ و رو رفته اس.
به خدا گفتم خدایا ردیف کن یه جوری پولشو!   
نماز خوندم و اومدم بیام بیرون ، کفشامو که از جا کفشی در آووردم، دیدم چندین ماهِ میخوام یه جفت کفش بخرم :|   
با خودم گفتم پول کاپشن رو جور کنم، کفشارو چی کار کنم ؟؟؟
   
    
#سالهای_صبوری
   
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یاصاحب الزمان ارواحنافداه♥️
یاصاحب الزمان عادت کرده ایم به نبودنت،به شکستن دلت...!!!
عادت کرده ایم که هرروز از شیطان پیروی کنیم و از شما غافل باشیم!!!
عین بچه های کوچک نمیفهمیم که اگر میدانستیم الان شما در کنار ما بودین..!!!
نه حوصله صبح زنده داری داریم و نه حوصله درد و دل باشما!!!
یادمان رفته کی هستیم،ازکجاآمده ایم،درکجاییم و به کجا میرویم...
یادمون رفته شما کی هستین!!!
یادمون رفته داریم چیکارمیکنیم،بندگب شیطا
زهرا جان سلام
کجایی بابا که این قدر دور از دسترسی؟ دور از دسترس ولی نزدیک.کجاست آنجا؟
نه نشانی و نه خبری! آخر کجا رفته ای که انگار سالهاست رفته ای اما با هر نگاه به عکس و فیلمت انگار همین جایی اصلا جایی نرفته ای.انگار پیش کسی هستی و قرار است برگردی.آخر این واژه مرگ چه می کند با آدمها که این طور بینمان جدایی می افکند. بابا جان! این چه دنیایی است که رفته ای؟هر چه فکر می کنم نمی توانم ماهیت آن دنیا را درک کنم.چرا یک ذره  فقط یک ذره از آنجایی که هستی ن
خالم با خانواده رفته روسیه(همون که گفتم خیلی ایراد گیره و اینا).این خالم به شدددت مذهبیه و ازینا که جلوی بابای منم چادر میپوشه و به مامانمم همیشه برای چادر گیر میده:/ خلاصه خاله جان رفته اونور و چادر کلا به فراموشی سپرده شده و با یه مانتو جینگیلی می‌گرده اونورا.فک کنم فقط مردای ما خار دارن://
من‌ یک سره مرده‌ام. مرا ببوسند یا بمیرانند. من مرده‌ام. 
انگشتان و تن و ذهنم را می‌کِشم که چیزی بنویسم. میان زمان و مکان کش می‌آیم. مردی می‌آید و مرا می‌بوسد، باران می‌بارد، کسانی دستانم را اطرافشان می‌کشند و گریه می‌کنند، حرف می‌زنم، گوش می‌دهم، اما لامسه‌ی من از کار افتاده‌ست. میان کش آمدن مُرده‌ام و نعشِ من مرا می‌کشاند. و کش می‌آیم.  این حالتی ست که جسمی مرده هنوز موها و ناخن‌هایش رشد می‌کند. بوها از بین رفته‌اند. صداها از بین ر
انگار کن نیشتری به دست گرفته باشم و مدام به قلبم بزنم. این نیشتر کلمه‌های توست. تکه‌‌های قلبم دوباره جوش خواهند خورد ولی این دل از همین حالا از دست رفته.
یک روز صبح که با صدای آقای "اثاث منزل خریداریم" بیدار شدم، تمام خاطرات و نشانه‌های تو را به عنوان خرده ریز منزل، و قلب خودم را به عنوان آهن‌آلات آهن‌ضایعات به او می‌فروشم و باقی عمرم را با خیال راحت می‌خوابم.
بازی دیشب یک برد تمام عیار بود، یک لذت جوشان درون رگ‌های ایران،یک امید در اوج ناامیدی!
یوزپلنگان ما دیشب یک گل از قهرمان جام ۲۰۱۰ خوردند و یک لایی به قهرمان جهان زدند! برای نگه داشتن یک توپ درِ دروازه زمین خوردند تا زمین نخوریم و با افتخار به خود ببالیم.
دیشب همه اشک شدیم و چکه‌چکه باریدیم،نه چون باخته بودیم، چون در این باخت بازنده نبودیم!
القصه دیشب تمام بچه‌های ایران بدون آفساید،بدون خطای هَند گل شدند،در اوج به وسط دروازه‌ی قلب ما خوردن
به "یا مجیب الدعوات" که رسیدم یاد خودمان افتادم.ما عابدانِ نافهمِ متوقع، فقط از تو انتظار داریم. تو را پیش از خدایی، همان "مجیب الدعوه" می‌دانیم.به همین سبب چنین مقام الوهیت را غصب کردیم و در مقابلت شاخ و شانه می‌کشیم و عتابمان را به سوی تو روانه می‌کنیم.یادمان رفته که بخوانیمت تا اجابتمان کنی. یادمان رفته که "ادعونی استجب لکم"..
انگار کن نیشتری به دست گرفته باشم و مدام به قلبم بزنم. این نیشتر کلمه‌های توست. تکه‌‌های قلبم دوباره پیوند خواهند خورد ولی این دل، از همین حالا از دست رفته است.
یک روز صبح که با صدای آقای "اثاث منزل خریداریم" بیدار شدم، تمام خاطرات و نشانه‌های تو را به عنوان خرده ریز منزل، و قلب خودم را به عنوان آهن‌آلات آهن‌ضایعات به او می‌فروشم و باقی عمرم را با خیال راحت می‌خوابم.
امروز ساعت شش ربع بیدارم شدیم تا ابجی جان را راهی سفر مشهد کنیم وسایلش رو جمع کرد و به آژانس زنگ زدیم و رفتیم گلزار شهدا شهرمون و منتظر اتوبوس موندیم خیلی حالم بد بود بغض کرده بودم و دست خودم نبود اشکام سرازیر میشد اتفاقا یه جای خالی داشتند یه جای که شاید جای من بود..
قسمت نبود برم یعنی مرخصی بهم ندادند و خیلی دلخورم از خودم که چه کاری کردم که این سفر قسمتم نشده خیلی ناراحتم خیلی ...
این چند وقت هم درگیری ذهنی خیلی بدی داشتم قرار بود با کسی ازدوا
پشت میز کار میکردیم که ناگهان چیزی در هوا تغییر کرد. بسامدی بالا و پایین شد. سکوت محض شده بود. تا دقیفه قبل صدایی پرهیبت تمام فضایمان را پر کرده بود که حالا نیست.
موتور یخچال ناگهان خاموش شده بود، انگار نفس کسی ناگهان بند آمده بود و ما تازه متوجه حضور ارزشمند و همیشگی‌اش شده بودیم.
 
حکایت آن شنبه سیاه و نفرین‌شده برای همه ما خارج‌نشینان همین قدر ساده، کوتاه، ناگهانی، ترسناک، گنگ، و دست‌نیافتنی بوده و هست. 
ضربان قلبی که جمعه شدت گرفت، ب
‏یه پسر دایی دارم۱۲سالشه
مامانش بهش گفته موقعی که برگه امتحانتو خواستی تحویل بدی فلان آیه رو بخون بعدش فوت کن
بعد این طفلکی فکر کرده گفتن تُف کن

خلاصه امروز از مدرسه زنگ زدن به خونشون
مامانش رفته مدرسه میگه گفتن که
نه تنها رو برگه خودش

رفته رو برگه چن نفر دیگم تف کرده 
‏یه پسر دایی دارم۱۲سالشه
مامانش بهش گفته موقعی که برگه امتحانتو خواستی تحویل بدی فلان آیه رو بخون بعدش فوت کن
بعد این طفلکی فکر کرده گفتن تُف کن

خلاصه امروز از مدرسه زنگ زدن به خونشون
مامانش رفته مدرسه میگه گفتن که
نه تنها رو برگه خودش

رفته رو برگه چن نفر دیگم تف کرده 
‏یه پسر دایی دارم۱۲سالشه
مامانش بهش گفته موقعی که برگه امتحانتو خواستی تحویل بدی فلان آیه رو بخون بعدش فوت کن
بعد این طفلکی فکر کرده گفتن تُف کن

خلاصه امروز از مدرسه زنگ زدن به خونشون
مامانش رفته مدرسه میگه گفتن که
نه تنها رو برگه خودش

رفته رو برگه چن نفر دیگم تف کرده 
اینروزا بیشتر از کرونا نگران اعتماد از دست رفته، انسانیت از بین رفته و همدلی بر باد رفته‌ی بین آدما هستم.
چه راحت ازشون میگذریم و زیر پا لهشون میکنیم
دیر یا زود این مشکل میخواد حل بشه ولی دیگه چطوری مثل سابق میخواییم بهم اعتماد کنیم و دوباره همون آدمای سابق باشیم و کنار هم زندگی کنیم؟
چطوری دوباره سرمون رو بالا بگیریم و به ایرانی بودن و فرهنگ و اصالتمون ببالیم؟
ماسکها رو برداریم تا چهره واقعیمون دیده بشه.
بیایید با هم مهربونتر باشیم.
یه ضرب
چه کرده چشم تو این مرد زخم آلود دیرین را
که یادش رفته آن پیمان سنگین نخستین را
من آشوب زمان و کینه افروز جهان بودم
نشانده بر دهانم بوسه هایت مهر تسکین را
هر آنکس که به فتوای من از خود عشق را رانده
بگو باز آورد با احترام این جام زرین را
که من بعد از دو قرن رفته از کاوشگری هایم
ندیدم در خم صد ساله این تلخی شیرین را
دلیلش هیچ چیزی نیست الا عشق الا عشق
به لب هایت اگر می آورد این شعر تحسین را
محمد صادق امیری فر
 نه تبسم، نه اشاره،
نه سوالی، هیچ چیز عاشقی
چون من فقط او را تماشا می‌کند..
در این شـب های سرد زمستان گرماۍوجودتان ای شهدا، یادسرما را از جسم و جانمان برده است... به یاد ؛ شهید مسعود محمدی  شهید خالد مرادی   شهید بهزاد مسعودی 
مرزبانانۍکه در راه حراست از مرزها یخ زدند....
@zakhmiyan_eshgh
از چند روز قبل برای این روز زیبا برنامه ریزی کردم اینکه چطور برگزارش کنم که عزیز دلم رو خوشحال کنم خب برنامه ریزی یکم سخت بود و انتخاب یه کادو مناسب و خاص سختتر دوست داشتم طوری برگزار کنم که یار جانمان خیلی خوشحال بشه و بفهمه چقد برام عزیزه ...کارهامو یواشکی انجام می دادم یار جان گفت مرموز شدی که دختر و من با کلی جیغ و هوار که نخیرمش اصلا اینطور نیست و به یه بهانه زدیم بیرون که این حالا و هوا تغییر کنه و یار جانمان شک نکنه ..توی ماشین آهنگ زندگی
به جهنم که نیستی! مگر مغول ها یک قرن ِ تمام حمله نکردند؟ مگر نگذشت!؟ نبودن ِ تو هم می گذرد! به هیچ کجای جهان هم بر نمی خورد؛ فقط یک تکه از دل ِ من کنده می شود و از دست می رود! فدای سرت، مگر نه!؟ به جهنم که نیستی، کافه گودو هست، فرانسه با شیر، تابلوهای ساموئل بکت، ماشین تحریر شکسته و خرابِ آن گوشه هستند؛ می شود بنشینم پشت یکی از میزها و شعری خط خطی کنم بر کاغذی! به جهنم که هرگز این نوشته را نمی خوانی! ژوزف تورناتوره و جیم جارموش اصلا همه ی فیلم هایشان
سلام امروز جمعه 16/12/1398 هست که من دارم این نامه را برای تو تایپ می کنم ،برای تویی که نمیدانم کی می آیی ؟ امروز که این نامه را برای
تو مینویسم بیماری کرونا عین بختک بر روی زندگانی ما افتاده است و ولکن نیست و می دانم که تو هم می دانی :دی خوب آخر تو هم در همین جا 
زندگی می کنی دیگر . خنده دار است شاید بگویی این چیست نوشته ای این را هم که خودم می دانم . اما من میگویم اندکی صبر پیشه کن تا به جاهای خوبش هم برسیم .
خوب کجا بودیم ؟ آهان کرونا مثل بختک افتاده به
ای میان‌رفته بیا تا به میان بنشینیدر دلم نیم‌شبی باز عیان بنشینی 
مشق خم کردن جان دادی و سی سال گذشتحال خوش باش که در قوس کمان بنشینی
بنده‌ی عشق کجا حجره‌ی زهّاد گرفتگفت بهتر که به بازار و دکان بنشینی
گفتی و نیست مرا با دگران الفت حرفاگرم حرف تو باشد به زمان بنشینی
متفرّق‌شده از خویشم و پیدایم نیستتا بیایی به سر منبر جان بنشینی
گفتگوهای من و عشق به هر گوش رسیدبخت این بود که در گوش جهان بنشینی
حلمیا سهم تو از کون و مکان هیچکسی‌ستتا که بر سی
دومین بهترین سایت محبوب ایران سایت دیجیکالا هست. این سایت که توسط برادران محمدی تأسیس شد، در ابتدا کار خود را با مقایسه محصولات دیجیتالی مثل موبایل و لپ تاپ آغاز کرد.سپس در سال 1385 شروع کرد به فروش این نوع محصولات. رفته رفته محصولات این فروشگاه اینترنتی بیشتر و بیشتر شد و حتی فروش خودرو هم از طریف این سایت صورت گرفت.
ادامه مطلب
گفت پایش خواب رفته است، بدجنسی‌ام گل می‌کند، می‌روم که پایش را له کنم، یک پایش را بالا می‌برد، گمان می‌کنم باهوش‌تر از آن است که همان پای خواب رفته‌اش را بالا برده باشد، روی پای دیگرش نشانه می‌روم، نشانه‌ام و خودم هر دو به خطا می‌رویم، آن پای دیگرش مصنوعیست. می‌گوید یک وقت فکر نکنی ناظم هستی مرا تنبیه کرده و یک پا در هوا نگاهم داشته، آن پایم را دادم تا این پایم روی خاک وطنم باشد. نگرانش نباش پا هم مثل ناخن پا در خواهد آمد اما اندکی طول م
این هفته اصلا پست گذاشتم؟ اصلا احساس میکنم این هفته فقط خوابیدم و مدرسه رفتم. این وسط مسطاشم داشتم کتاب می خوندم(هردو در نهایت می میرند) و روزی شونصد ساعت به زور معلم زبان ترسناکمون(کاف سنسی) با هم تیمی زبانم حرف می زدم.
هم تیمی یاد شده، یک فن حسابی است از برای بی تی اس. از قضا، به کتاب و انیمه شوجو(عاشقانه) نیز علاقمند است. از این نردهایی که میخواهند همه را به مسلک خود در بیاورند. بنابراین در میان تمریناتمان، من مجبورم ابتدا با زبان خوش و به آرا
▪️وسعت دید خانمها:
 
دیدن یک تار موی شرابی روی کت شوهر !!!
ندیدن تیر برق موقع رانندگی!!!
 
 
 
 
 
 
 
▫️وسعت و دقت دید اقایون
 
ندیدن تغییر رنگ موی خانم هاشون از مشکی پر کلاغی به بلوند
 
دیدن خراش یک سانتی روی رنگ ماشین زیر گلگیر سمت راست
......... 
پسر خالم رفته مُکبر نماز جماعت شده 
سر رکوع یادش رفته چی بگه...گفته دولا شید...
 
 
 
امام جماعت:
 
صف اول :
 
صف دوم :
 
صف سوم :
 
صف چهارم :
 
متاسفانه صف پنجم در قید حیات نیستند
 
.
تو این سرنوشتِ شومم حرفا و رفتارای تو زندگی رو غیرقابل تحملتر کرد. بعضی حرکات و حرفات بدجور رفته تو مخم. دهنت باز میشه یا شرایط انجامش پیش میاد میتونم هوار بکشم. خیلی اذیتم میکنن خیلی. 
 
من دیگه یه روانی ام . چیزی که تو رو ازم دور کنه تحمل نمیکنم. به هر چیزی ممکنه گیر بدم تا شاید تو با دلجوییت بتونی یه مرهم به زخم دلم بزنی.
تا حالا که هر بار بهانه آوردم نمک پاشیدی شاید دیگه مرهمات تموم شده. شاید برای من 
بسم الله الرحمن الرحیم 
ما انسان‌ها، مخصوصا ما انسان‌های امروزی الکی مدرن یک ویژگی خاص داریم و آن، هم‌ذات پنداری با شخصیت‌های هر داستانی است که با آن مواجه می‌شویم. اصلا این ویژگی یکی از پایه‌های ساخته‌ شدن فیلم‌ها و نوشته شدن داستان‌ها و حتی تولید اخبار است. در این‌ موارد وقتی که با شخصیت اصلی داستان مواجه می‌شویم سعی می‌کنیم او را شبیه خود و خود را شبیه او بدانیم و با او در موقعیت‌های داستان همراه شویم. 
خب. تا این‌جای کار هیچ مشکل
یا من اسمه دواء و ذکره شفاءقدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار شود.
معنی:        یعنی کسی که دارایی‌هایی دارد،وقتی یکی از آن‌ها را از دست بدهد برایش ارزش قائل می شود.مثال)      می توان همین ویروس کرونا را مثال بزنیم که به جانمان افتاده است.الان ما قدر سلامتی‌ مان‌ را میدانیم.      اما بعضی جاها برایشان فرقی نمی کند،کرونا باشد یا خیر.      مانند جایی که جنگ باشد؛مردم آنقدر نگران این هستند که خانه روی سرشان خراب نشود که به کرونا فکر نمی
متن ترانه علی زند وکیلی به نام بر باد رفته

بهشتم گم شده بر باد رفتهصدام کن اسم من از یاد رفتهصدام کن بی صدات از دست میرمنذار از ترس تنهایی بمیرمدلم آواز کولی وار میخواد دلم آغوش گندم زار میخوادمن از دلبستگی ها زخم خوردم دلم یه عشق بی آزار میخوادخواب دیدم آسمون از چشم ماه افتاده بودخون من از گوشه ی چشم تو راه افتاده بودخواب دیدم سایه ای بودم که همراهی نداشتتوی خوابم یه فرشته بال هاشو جا گذاشتچه حالی داره حس پر کشیدن یه دریارو یه جرعه سر کشیدن
شبیه کشتی در گل نشسته آرامم به دست موج بلایت به میل خود رامم من آن کسم که خودم را نمی شناسم هم و بی تو پاک شد از ذهن عالمی نامم برایم ارزشی افزون تر از خودم داری به جان خریدمت ای تلخی سرانجامم اگر که رفته ای از یاد دوست یعنی مرگ به خاک سرد غریبی فرو شد اندامم ز رنگ موی سیاه تو شب پدید آمد که مثل هم شده اوقات صبح و هر شامم دریغ هر چه سرم رفته از دل خود رفت زمانه خون دل تنگ ریخت در جامم تنم سلامت و روحم هزار تکه شده ز , زهر تلخ است

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها